جدول جو
جدول جو

معنی روح افزا - جستجوی لغت در جدول جو

روح افزا
آنچه سبب نشاط می شود و زندگانی را طولانی می کند، افزایندۀ روح، روح پرور، جان بخش، شادی بخش
تصویری از روح افزا
تصویر روح افزا
فرهنگ فارسی عمید
روح افزا(اَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان دماوند متصل به راه دماوند و تهران. منطقه ای کوهستانی و سردسیر است. سکنۀ آن 458 تن است که مذهب تشیعدارند و به لهجۀ فارسی تاتی سخن میگویند. آب آن ازرود خانه تاررود تأمین میشود و محصولش غلات و لوبیاو سیب زمینی و بنشن و قیسی و میوه های گوناگون، و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
روح افزا
چیزی که بر زندگانی بیفزاید و زندگانی را دراز کند، روحپرور، جانبخش، شادی بخش، مفرح
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رام افزا
تصویر رام افزا
(دخترانه)
افزون کننده آرامش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرح افزا
تصویر فرح افزا
آنچه فرح و شادی را افزون کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راحت افزا
تصویر راحت افزا
افزایندۀ آسودگی، افزون کنندۀ آسایش
فرهنگ فارسی عمید
(مَ دُ پَ سَ)
روح افزا. رجوع به روح افزا شود:
گهی به ’بست’ در این بوستان طبعافزای
گهی به بلخ در آن باغهای روح افزای.
فرخی.
عقل رامشگری است روح افزای
عدل مشاطه ای است ملک آرای.
سنایی.
گر کشتنیم چنان کش از بهر خدای
کز بنده شنیده باشی ای روح افزای
زآن میگون لب و زآن مژۀ جانفرسای
مستم کن و آنگه رگ جانم بگشای.
خاقانی.
حیات بخش روح افزای و طربناک دلگشای. (ترجمه محاسن اصفهان ص 12). و رجوع به روح فزا شود
لغت نامه دهخدا
(مَرْ یَ)
مخفف روح افزا یا روح فزای. روح افزا. رجوع به همین ترکیب شود:
تو را همایون دارد پدر بفال که تو
ستوده طلعتی و صورت تو روح فزای.
فرخی.
نکتۀ روح فزا از دهن دوست بگو
نامۀ خوش خبر از عالم اسرار بیار.
حافظ.
بگو که جان عزیزم ز دست رفت خدا را
ز لعل روح فزایش ببخش از آنکه تو دانی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بوزار و ادویه ای که در طعامهاداخل کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به بوی افزار شود
لغت نامه دهخدا
(غَ ضَ)
افزون کننده آسایش. (ناظم الاطباء). خاطرنواز. (ناظم الاطباء). آسایش بخش:
خیز خاقانیا ز کوی جهان
که نه بس جای راحت افزایست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از روح افسای
تصویر روح افسای
جان افسای
فرهنگ لغت هوشیار
بهجت انگیز، سرورانگیز، فرح آور، فرح بخش، فرحناک، مسرت بخش، نزهت بخش، نشاطبخش
متضاد: غم افزا
فرهنگ واژه مترادف متضاد