دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان دماوند متصل به راه دماوند و تهران. منطقه ای کوهستانی و سردسیر است. سکنۀ آن 458 تن است که مذهب تشیعدارند و به لهجۀ فارسی تاتی سخن میگویند. آب آن ازرود خانه تاررود تأمین میشود و محصولش غلات و لوبیاو سیب زمینی و بنشن و قیسی و میوه های گوناگون، و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان دماوند متصل به راه دماوند و تهران. منطقه ای کوهستانی و سردسیر است. سکنۀ آن 458 تن است که مذهب تشیعدارند و به لهجۀ فارسی تاتی سخن میگویند. آب آن ازرود خانه تاررود تأمین میشود و محصولش غلات و لوبیاو سیب زمینی و بنشن و قیسی و میوه های گوناگون، و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
روح افزا. رجوع به روح افزا شود: گهی به ’بست’ در این بوستان طبعافزای گهی به بلخ در آن باغهای روح افزای. فرخی. عقل رامشگری است روح افزای عدل مشاطه ای است ملک آرای. سنایی. گر کشتنیم چنان کش از بهر خدای کز بنده شنیده باشی ای روح افزای زآن میگون لب و زآن مژۀ جانفرسای مستم کن و آنگه رگ جانم بگشای. خاقانی. حیات بخش روح افزای و طربناک دلگشای. (ترجمه محاسن اصفهان ص 12). و رجوع به روح فزا شود
روح افزا. رجوع به روح افزا شود: گهی به ’بست’ در این بوستان طبعافزای گهی به بلخ در آن باغهای روح افزای. فرخی. عقل رامشگری است روح افزای عدل مشاطه ای است ملک آرای. سنایی. گر کشتنیم چنان کش از بهر خدای کز بنده شنیده باشی ای روح افزای زآن میگون لب و زآن مژۀ جانفرسای مستم کن و آنگه رگ جانم بگشای. خاقانی. حیات بخش روح افزای و طربناک دلگشای. (ترجمه محاسن اصفهان ص 12). و رجوع به روح فزا شود
مخفف روح افزا یا روح فزای. روح افزا. رجوع به همین ترکیب شود: تو را همایون دارد پدر بفال که تو ستوده طلعتی و صورت تو روح فزای. فرخی. نکتۀ روح فزا از دهن دوست بگو نامۀ خوش خبر از عالم اسرار بیار. حافظ. بگو که جان عزیزم ز دست رفت خدا را ز لعل روح فزایش ببخش از آنکه تو دانی. حافظ
مخفف روح افزا یا روح فزای. روح افزا. رجوع به همین ترکیب شود: تو را همایون دارد پدر بفال که تو ستوده طلعتی و صورت تو روح فزای. فرخی. نکتۀ روح فزا از دهن دوست بگو نامۀ خوش خبر از عالم اسرار بیار. حافظ. بگو که جان عزیزم ز دست رفت خدا را ز لعل روح فزایش ببخش از آنکه تو دانی. حافظ